بیست و پنجمین روز از سومین ماه سال
گذشت
اولین امتحان از چهارمین ترم دانشجویی رو میگم
امتحان باکتری هم اومدو رفت
امتحانی که با سوالاش فقط میخواست خوش قلبی استاد اخمالوش رو به رخ بکشه...
امتحانی که میخواست تست تشخیص بشه
تست تشخیصی برای نشون دادن تلاش استاد برای نیفتادن ما
امتحانی که میخواست تست تشخیصی باشه برای دوستیمون
وقتی سه روز مونده به امتحان سرم داد کشیدی و گفتی به خودت بیا
گفتی به خودت بیا و خودتو نگاه کن!!!
گفتی این تویی؟این تویی مهدیه؟اینقدر ضعیف؟اینقدر شکسته؟همه چی رو بریز کنار و به باکتریا فک کن
گفتی داری حالمو به هم میزنی از این همه ضعف نشون دادنت درحالی که میدونم تمام قدرتتو حبس کردی تو قفس درونت
گفتی رها شو
گفتی رها کن
گفتی خودتو رها کن
من تورو خوب میشناختم رفیق...دلیلت از این اولین دعوای جدی و قهرت باهام افتادن درس چهارواحدی باکتری نبود
دلیلتو میدونستم که کلید این قفسو توی قفل طلایی زنگ زده اش چرخوندمو یه تکونی به بال هام دادم
امروز بعد از امتحان تشخیصیِ باکتری به آزادشدنم از این قفسِ خودساخته لبخندزدی و قهرتو تموم کردی، دستمو گرفتی و کشوندی پای یه صبحونه ی دو نفره تو رز سفید،گفتی بگو حرفای توی چشماتو..گفتی حالا وقتشه نه اینکه ساعت دو و نیم نیمه شب، پشت پنجره ی قدی خونتون بایستی و شماره ی منو بگیری و از تخت خواب بکشونی پایین بحثای انسان شناختی راه بندازی
گفتی بگو ولی نشد
حرفی نداشتم بعد از ۲۴ساعت بیداری و خماری از اینکه سریعتر برم خونه و قسمت یازدهم کره ای دکترغریبه رو پلی کنم
گفتی و گفتی
شنیدم و شنیدم
اما
گفتن اما این روزا از افعال طاقت فرسا محسوب میشه برای مهدیه
فکر میکنم روزه ی سکوت از عوارض ناخواسته ی این خروج از ضعف بوده
شایدم باید توی صفحه ی نیازمندی های پلنرم "تخم کفتر"رو هم اضافه کنم😐
و کنارش نوک نازک خودکار قرمز زبرا رو به طرح یک ستاره برقصونم و بعدم بنویسم نیازمند رسیدگی فوری
- ۹۸/۰۳/۲۶